فیروزه و آیاز دو آدم خوش قلب ، دوتا فردی که بار زندگی به دوش میکشند ؛ اونارو تقدیر یکی کرد و بعد جدا کرد الان زندگی به اونا یه عذرخواهی بدهکاره و میخواد عشقی که گرفته رو پس گردونه اما راه سختیه. راه ها مسدود شدند ، هوا و دوره و زمونه آیاز مدتهاست مانند زمستان سخت ( دشواری ) شده و چشمهای فیروزه آبی و دلش آتیشه. باباش که کار ساختمون سازی داره و بخاطر حادثه ی آسانسور باعث مرگ ۱۳ نفر میشه و بخاطر همون مقصر شناخته میشه ، سعی میکنه راهش رو درست کنه و بخاطر ایجاد عدالت فیروزه رو کنار خودش میاره… برای نجات پدرش که وارد این راه شده با آیازی مواجه میشه که امیدهاشو یده و حتی یک خداحافظی رو هم براش زیاد دیده!؟ آیاز که بار نبود مرد خونه رو به دوش میکشه …
استانبول ظالم – Zalim İstanbul
دروغ شیرین من – Benim Tatli Yalanim